• وبلاگ : خداي كه به ما لبخند ميزند
  • يادداشت : روز ما رفت
  • نظرات : 3 خصوصي ، 15 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    در حضور خارها هم مي شود يك ياس بود //در هياهوي مترسك ها پر از احساس بود// ميشود حتي براي ديدن پروانه ها //شيشه هاي مات يك متروكه را الماس بود// دست در دست پرنده ، بال در بال نسيم //ساقه هاي هرز اين بيشه ها را داس بود// كاش مي شد حرفي از (كاش مي شد)هم نبود هرچه بود احساس بود...