• وبلاگ : خداي كه به ما لبخند ميزند
  • يادداشت : عجب دنيايي شده
  • نظرات : 6 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    سلام عزيزم

    ممنونم كه در جشن تولدم شركت كردي

    ايشالله جبران كنم.

    وب زيبايي داري

    نوشتتم ذخيره مي كنم بعدا مي خونم.

    ممنونم كه هميشه بهم سر مي زني.

    موفق باشي

    يا علي

    سلام
    رتبه سوم رو خدمت شما تبريك عرض مي كنم.
    انشاءا... هميشه موفق باشيد.
    منتظرت هستم.
    يا علي مدد

    با سلام به شما دوست محترم؛

    پست هاي ارسالي شما بر اساس ثبت نام حضرتعالي در کانون وبلاگ نويسان مذهبي در فروردين ماه 87 مورد بررسي و ارزيابي قرار گرفت.منتظر نتايج نهايي مسابقات باشيد.

    سلام

    واقعا جالب و ديدني است

    اميدوارم موفق و پيروز باشي

    + پول بيار زن بگير 

    بسم رب الشهدا

    نوشته بودين(اينجوري كنند خودشون دخترا ازشون خوششون ميان وعاشقشون ميشن من نميدونم خونشون اينه ندارن خودشون را ببينن بگذريم از اين.....)

    شما فكر ميكنيد غير اينه

    خوب اگه فكر ميكنيد اينجوري نيست، براتون يه داستان عشقي تخيلي تعريف ميكنم

    با نام خدا

    يه پسر بود عاشق شده بود لي مثل بقيه عاشق چشم و ابرو نشده بود هيچي عشقش رو ابراز كرد البته اين دختر خانم هم گفت دوستش داره ولي يه شوخي بود حرفش. بعدش دلم براتون بگه اين خانواده دختر خانم وضعشون خيلي خوب بود برعكس وضع خانواده پسره خيلي چرت و پرت

    خوابتون نبره نوز زياد مونده از داستان

    خوب داشتم ميگفتم ي روزي مادر اين مجنون بيچاره زنگ ميزنه به مادر ليلي داستان ما، اينجوري كه از حرفهاي مادر ليلي فهميده ميشه اينكه راضي هست.

    ولي يه مدتي فكر ميكنه ميبينه اي بابا چيكار كرده بياد دخترش رو بده به يه گدا آخه پول دستمال كاغذي طي يه ماه خانواده ليلي اندازه پول ماهيانه خانواده مجنون بود، بعد از مقدمه چيني مادر ليلي ب اين نتيجه رسيد كه( دختري دارم شاه نداره....به كس ميدوم كه كس باشه) پس طي يك عمليات ضربتي بي خيال مجنون شده و به فكر مجنون ديگري افتادند.

    ليلي كه داشت از غم ميمرد ؛ گفت چيكار كنم؛ كه يه دفعه ليلي داستان ما به مجنون گفت بيا به شهر پريان مجنون تو زمستون و برف و بارون شال وكلاه ميكنه ميره شهر پريان به اين اميد كه به عشقش ميرسه

    ولي موقعي كه ب شهر پريان رسيد و مادر ليلي و خود ليلي ما، مجنون رو ديدن بي خيال شدند و طي يه عمليات ضربتي ديگه مادر ليلي، ببخشيد (ديگه ليلي نه چون نديده عاشق شده بود و با ديدن بي خيال شده بود) به مجنون توهين كرد.

    البته مجنون احترامشون رو نگه داشت چون فكر كرد ليلي هنوز هست ولي نميدونست ليلي فقط يه افسانه هست هيچي نگفت.

    ميدوني چي گفت مادر دختر شهر پريان

    گفت اي جوون هرزه

    چرا مزاحم دختر ما ميشوي

    خانواده ما با شما فرق داره

    (البته ميدوني چرا اينقدر مادر دختر شهر پريان اينقدر عصباني بود، چون چهارتا كتاب نوشته بود و پول داشت)

    و....................

    مجنون هم با مه علاقه اي كه داشت ديگه مجبور شده بود اين عشق رو تا ابد تو دلش نگه داره.

    مجنون هم فهميد ديگه بايد عشق ليلي رو فقط تو دلش داشته باشه

    آخه همه جا رسم همينه

    اين بين تنها كسي كه تلف شد؛ مجنون بود چون دختر شهر پريان كه به زندگيش رسيد و با يه مجنون فلوس موجود ازدواج كرد. مادر دختر شهر پريان هم خوشحال از اينك حذبه داشته و مجنون گدا جرات دوباره مزاحم شدن رو نداشته

    البته مجنون ما هم به كارهاش ميرسه ؛ درس ميخونه؛ كتاب مينويسه؛

    ولي هنوز نتونسته ليلي رو فراموش كنه چون مثل دختر شهر پريان نميخواست عاشق چشم و ابرو و پول مجنون بشه

    نتيجه داشتان: اگه پول و هيكل و قيافه داشتي سلطاني ميكني و ميتوني دختر شهر پريان رو بگيري

    اينا خنده هاي دختر شهر پريان و مادرش بعد از خواندن داستان هست.به خودشون ميگن به به چه جوري حالشو گرفتيم.

    ولي به قول شاعر : ما هم خدايي داريم

    پاسخ

    بسم رب المهدي ....چيزي براي گفتن ندارم فقط همين ميگم ........شرمنده
    سلام حاج خانوم.خوبي؟ممنون که به وبلاگم اومده بودين.

    من اون ريحانه که تو تالار آويني بود نبودم
    شرمنده ام!
    التماس دعا
    پاسخ

    بسم رب المهدي ......سلام عليكم ...سلام ابجي ..ممنون كه سر زدي....دستت درد نكن ..ولي بازم خوشحال شدم .....با اشناي با شما ....همچنان بايد چشم انتظار باشم ...حسيني باشي....يافاطمه اشفعي لنا في الجنه ...ياعلي مظلوم ....علي علي

    سلام بزرگوار...
    قشنگ بود و جالب...به اميد اينكه ما ها با اخلاق بشيم....

    اگر مي تونين به نظر من 2 تا غلط املايي هست تو نوشتتون...

    قاطي و حاضر....

    دوست داشتين به من هم سر بزنين....

    با يک شعر جديد به روزم....آيه روشن...منت پذيرم...

    يا زهرا(س)

    با سلام...هميشه انديشه هايتان علوي باد...بهره ها برديم ...علي مددي

    التماس دعا

    سلام

    عجبا چه دنيايي شده ..البته فعلا كه اين چيزا داره عادي ميشه دامناي كوتاهو و بي شرميو .....راستي من يه چيزو نفهميدم شما كه محل سكونتت قمه اون وقت الان اين اتفاق كجا افتاده بود و ساكن كجاييد ؟؟؟؟؟؟؟

    راستي براي يه بازي دعوتت كردم بيا ................

    سلام
    يه پيشنهاد:پست هاتون رو به فونت بولد آپ نکنيد

    سلام گل ياس عزيز

    هيچ حرفي برا گفتن اين مطلب ومتني كه نوشتي ندارم عزيز .

    جز اينكه بشيينم وتاسف بخوريم .

    ايران هم دست كمي از اونجا نداره عزيز

    واقعا خداوند متعال همه را به راه راست هدايت كند انشاءالله

    التماس دعا

    سلام ...

    چه دنيايي شده ...

    اين اتفاقات خيلي منو ناراحت ميكنه شايد براي همينه كه دوست ندارم از خونه برم بيرون ...

    اينجا هم همينطوره ...

    من يه كم پيش يه فيلمي ديدم كه ...

    خدا هدايتشون كنه ... و هدايتمون كنه !

    سبز باشي ...

    يا علي ...

    سلام.

    خوندن چنين خاطره اي هرچند شبيه ش رو بارها و بارها شنيديم ولي واقعا جاي تأسف داره!!! اما بعضي جاهاي متن قدري ناشنيده بود ...

    ما هم اميدورايم روزي بياد كه همگي رهرو راه ائمه باشيم.

    راستي متن رو يك چك بكنين غلط املايي داشت.

    دعامون كن بهتر باشيم

    بسم الله الرحمن الرحيم

    خواهرم سلام

    نوشته تان را خواندم . كمي برايم عجيب به نظر رسيد برخي از قسمتهاي آن را نتوانستم با هم سازگار كنم . يا من خبر ندارم يا شما خواسته ايد برخي قسمتها را برجسته تر كنيد !

    به هر حال اميدوارم بخواهيم و تلاش كنيم كه نسل جوان انقلاب ما از دست نرود .

    موفق باشيد .

       1   2      >